Agar Tasavir Ra Nemibinid Rooye Gozineye "Show images" ya "Display images below" click konid.
Agar Nemitavanid Matnha Ra Bekhanid Marahele Zir Ra Donbal Konid :
Right click (click rast) >> Encoding >> Unicode (UTF-8)

برای خنده و کمی تآمل
 

در شهري در آمريكا، آرايشگري زندگي مي‌كرد كه سالها بچه‌دار نمي‌شد. او نذر كرد كه اگر بچه‌دار شود، تا يك ماه سر همه مشتريان را به رايگان اصلاح كند. بالاخره خدا خواست و او بچه‌دار شد!

روز اول يك شيريني فروش وارد مغازه شد. پس از پايان كار، هنگامي كه قناد خواست پول بدهد، آرايشگر ماجرا را به او گفت. فرداي آن روز وقتي آرايشگرخواست مغازه‌اش را باز كند، يك جعبه بزرگ شيريني و يك كارت تبريك و تشكراز طرف قناد دم در بود.

روز دوم يك گل فروش به او مراجعه كرد و هنگامي كه خواست حساب كند، آرايشگر ماجرا را به او گفت. فرداي آن روز وقتي آرايشگر خواست مغازه‌اش را باز كند، يك دسته گل بزرگ و يك كارت تبريك و تشكر از طرف گل فروش دم در بود.

روز سوم يك مهندس ايراني به او مراجعه كرد. در پايان آرايشگر ماجرا را به او گفت و از گرفتن پول امتناع كرد.

حدس بزنيد فرداي آن روز وقتي آرايشگر خواست مغازه‌اش را باز كند، با چه منظره‌اي روبرو شد؟

فكركنيد. شما هم يك ايراني هستيد!!!

چهل تا ايراني، همه سوار بر آخرين مدل ماشين، دم در سلماني صف كشيده بودند و غر مي‌زدند كه پس چرا اين مردك حمال الاغ مغازه‌اش را باز نميكنه !?!?!?!?
--------------------------------------------------------------------------------------------------------

تركه توي كوپه قطار با يك خانم غريبه همسفر بوده. شب خانمه ميره تخت بالايي ميخوابه و تركه تخت
پاييني. نصفه شب خانمه ميگه
سردمه، كاش شما ميتونستي ميرفتي از مأمور قطار برام پتو ميگرفتي.
تركه ميگه ميخوايي خانم امشب فرض
كنيم زن و شوهر هستيم تا هردومون گرم شيم؟ خانمه كه همچين بگي نگي از پيشنهاد بدش نيومده بوده ميگه باشه حاضرم.

تركه ميگه پس پاشو
خودت برو پتو بگير، براي منم يه چايي بيار !!!!
--------------------------------------------------------------------------------------------------------

چاله ای دریکی ازخیابانهای شهر وجود داشت و مردم از وجود این چاله گله داشتند زیرا بدلیل تاریکی خیابان بعضی وقتا آدمهای اون محل توی اون چاله می افتادند وبه شدت زخمی می شدند.

بنابراین همگی تصمیم گرفتند روبروی فرمانداری شهرجمع شوند واعتراض خودشان روبگن
باکلی شعار وهیاهو بالاخره فرماندار وشهردار ونماینده شهردرمجلس بیرون اومدن وپشت تریبون قرارگرفتن.

ابتدا فرماندار شروع به سخنرانی کرد وهمه ساکت شدن. فرماندارگفت: من راه حل بسیارخوب دارم و اون اینه که ما یه مرکز فوریتهای پزشکی درنزدیکی اون چاله ایجادکنیم تاهرموقع کسی دراون چاله افتادسریعا اونو باآمبولانس به بیمارستان برسونه. مردم همگی خوشحال کف میزدند وایول میگفتن.

تااینکه شهردار پاشد و روبه فرماندار کرد وگفت: این یه راه حل مسخره است چون شاید تاآمبولانس اون زخمی رو برسونه بیمارستان طرف بمیره ، بنابراین من پیشنهاد میکنم که یک بیمارستان درنزدیکی اون چاله ایجادبشه که اگه کسی تواون چاله بیفته سریع برسه بیمارستان ومورد مداوا قرار بگیره و اینجوری شانس زنده ماندش بیشتره.

دیگه مردم سر ازپا نمی شناختن کلی خوشحال شدن که صاحب یه بیمارستان جدید میشوند.

ناگهان نماینده شهر گفت که: نه فرماندار عقل دارد نه شهردار.
چون ساخت یه بیمارستان حداقل 2سال زمان میبرد وما برای الان چاره می خواهیم.
مردم همگی ساکت شدن که آقای نماینده چه راه حلی داره؟
که نماینده گفت: مااین چاله راپرمیکنیم ودرکناربیمارستان شهر یه چاله میکنیم اینجوری هم سریعتره وهم ارزانتر.
          !؟!؟!؟
---------------------------------------------------------------------------------------------------------